قلبم کو؟؟؟
پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۰۶ ب.ظ
-مقدمهای در حضور قلب
شاید تاکنون برای شما هم این سؤالات پیشآمده باشد که چرا مدتی است از عبادات خود حظی نمیبرم و راضی نمیشوم؟ نکند برایم عادت شده باشد؟
از انجام این اعمال قرار است چه چیزی به دست آورم؟
چرا باوجود دانستن و آگاهی از اعتقادات دینی پس از مدتی آن را فراموش میکنم و از آنها غافلم؟
تاکنون اتفاق افتاده که کتابی را مطالعه کرده و از مطالبش لذت ببرید ولی وقتی یک ماه دیگر سراغ همان کتاب میروید گویی آن را تاکنون نخواندهاید؟
حقیقت آدمی قلب اوست؛ هر عملی نیز دارای حقیقتی است؛ باید متوجه بود که قلب انسان که حقیقت اوست با حقیقت عمل مرتبط شود تا نتیجه موردنظر به دست آید. عمل حقیقی، عمل قلبی است که در اثر آن جان انسان از عالم ماده بهسوی عالم غیب و معنویت سیر میکند. احتمالاً تاکنون تجربه کردهاید که در نماز بهمحض اینکه انسان سعی میکند تمام توجه خود را برای حضور در پیشگاه خداوند متمرکز کند، در همان حال افکار و خیالات از درودیوار بهطرف انسان هجوم میآورند، دلیلش چیست؟ چون در نماز قصد داریم از عالم کثرت به ساحت عالم معنا و وحدت سیر کنیم.
اگر روح اعمال و عبادات که عبارت از توجه به خدا و عبودیت است برای انسان حل نشود و انسان سعی نکند در واجبات خودش را به عبودیت خدا نزدیک کند کارش سطحی است.
بهترین عرصه برای تمرین حضور قلب در نماز است. «و اعلم انّ کلّ شیء من عملک تبع لصلاتک» (نهجالبلاغه، نامه 27) همهی کار انسان تابع نماز است. حضور قلب یعنی انسان ازآنچه که میگوید و آنچه در ذهنش میگذرد و بر زبانش جاری میشود، غافل نباشد؛ انسان توجه دارد که یک مخاطبی دارد، گوش میکند و حرف میزند. در نماز هم همینجور باشد؛ یک مخاطبی داشته باشیم، با او حرف بزنیم. اگر کسی معنای نماز را هم نداند، اصلاً نداند معنای این عبارات چیست، اما همینقدر بداند دارد با یکی حرف میزند، باخدا حرف میزند، این قضیه انسان را نزدیک میکند؛ تا اینکه حالا معنایش را میدانیم و تفسیرش را میدانیم و چندین کتاب دربارهاش خواندهایم، اما وقتیکه نماز میخوانیم، بالمرّه یادمان میرود که چهکار داریم میکنیم.
وقتی بنده مؤمن به نماز بایستد، خدای تعالی نظر بهسوی او کند- یا فرمودند خدای تعالی اقبال به او کند - و رحمت از بالای سرش سایه بر او افکند و ملائکه فروگیرند اطراف و جوانب او را تا افق آسمان و خدای تعالی ملکی را موکل او کند که بایستد بالای سر او و بگوید: ای نمازگزار، اگر بدانی چه کسی نظر میکند بهسوی تو و با که مناجات میکنی، توجه بهجایی نمیکنی و از موضعت جدا نمیشوی هرگز. (مستدرک الو سائل، کتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه، باب 2، حدیث 22)
حضور قلب یعنی خود را در محضر علم الهی دانستن، در محضر خدا دانستن. با توجه به حدیث رسول اکرم صلیالله علیه و آله که میفرمایند «عبادت کن خدای تعالی را چنانچه گویا او را میبینی و اگر تو او را نمیبینی، او تو را میبیند». (بحارالانوار، ج 74، کتاب الروضه، باب 4، حدیث 3) همهی حالات خود را، حرکات خود را، نیّات خود را، خطورات قلبی خود را در معرض و محضر علم الهی دانستن؛ و اگر این حاصل شد، آنوقت توجه ما به کارهایمان، به حرفهایمان، به رفتوآمدهایمان بیشتر خواهد شد؛ توجه میکنیم که چه میگوییم، کجا میرویم، چه اقدامی میکنیم، چه حرف میزنیم، وقتی انسان خود را در محضر الهی دانست، بیشتر متوجه کارها و حرکات و رفتار خود میشود. عمدهی اشکالات ما به خاطر غفلتی است که از رفتار و اعمال خودمان میکنیم. وقتی انسان از حال غفلت خارج شود، توجه کند که دارد دیده میشود، محاسبه میشود - «انّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون» (سوره جاثیه-29). همهی حرکات او، کارهای او در محضر پروردگار است.
قبولی نماز و عبادات به اقبال قلب است که اگر اقبال قلب در نماز نباشد، لایق محضر حضرت حق نیست و موردقبول واقع نمیشود؛ و آن مقدار از نماز و یا هر نوع عبادتی موردقبول واقع میشود که انسان قلبش حاضر است.
وقتی احرام بستی در نماز، اقبال کن بر آن، زیرا که وقتی اقبال نمودی، خداوند به تو اقبال فرماید و اگر اعراض نمایی خداوند از تو اعراض کند. پس گاهی بالا نمیرود از نماز مگر ثلث یا ربع یا سدس آن، بهقدری که نمازگزار اقبال به نماز نموده و خداوند عطا نمیفرماید به غافل چیزی.(مستدرک الو سائل، کتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه، باب 3، حدیث 7)
از ما خواستهشده که در حال نماز، دلمان را به پیشگاه پروردگار ببریم؛ از دلمان حرف بزنیم، بادلمان حرف بزنیم.
پس کلید گنجینه اعمال و باب الأبواب همه سعادت، حضور قلب است که با آن فتح باب سعادت بر انسان میشود و بدون آن جمیع عبادات از درجه اعتبار ساقط میشود.
زهرا پور کبیریان. 16/01/94
- ۹۴/۰۶/۱۲