لطیفهی ربانی
مقصود از قلب چیست؟
بهتر است پاسخ این سؤال را در حقیقت وجود انسان جستجو کنیم. فلاسفه و عرفا و روان شناسان، هریک به سهم خود، به غور در این دریای نامتناهی پرداختهاند و هریک تا حدودی به کشف رازهای آن موفق شدهاند و به تعاریفی از آن پرداختهاند اما شاید عرفا در این زمینه موفقتر از دیگران بودهاند، ایشان با تمثیلاتی لطیف و عناوینی باشکوه به تبیین آن پرداختهاند که دلالت بر رفعت مقام و علوّ مرتبت آن در اندیشه و عرفان اسلامی میکند. از آن جمله: معدنِ ایمان، محل نورِ عقل، محل رؤیت، بیت حق، مشعر الهی، مکان علم و نور، زجاجه، عرش الله و ... تا بالاخره حقیقت جامعه انسانیت که جامع جمیع حضرات و مظهر هویت ذاتیه با تمامی اسماء و صفات است.
قلب، مرکز شناخت و چشیدن حقایق و ادراک واقعیتهاست .از جهت گردیدن و تقلیبش در حالت و اطوار مختلف، چون گاهی با طبیعت و گاهی باعقل است، به هردو طرف جذب، و در دوعالم رفتوآمد دارد؛ قلب نامیده میشود.
قلب انسان لطیفه ایست که متوسط است بین نشئه ملک و ملکوت و عالم دنیا و آخرت. یک وجههی آن به عالم دنیا و ملک است و بدان وجهه تعمیر این عالم کند؛ و یک وجههی آن به عالم آخرت و ملکوت غیب است و بدان وجهه تعمیر عالم آخرت و ملکوت نماید. پس قلب بهمنزله آیینه دورویی است که یک روی آن به عالم غیب است و صور غیبیه در آن منعکس شود و یک روی آن به عالم شهادت است و صور ملکیه دنیاویه در آن منعکس شود.(امام خمینی، چهل حدیث، ص ۳۹۹- ۴۰۰)
حقیقت انسان همان قلب اوست و انسان در قلب خود خلاصه میشود. بهوسیله قلب است که آدمی میتواند با حقایق عالم مرتبط شود. انسان باعقل خویش میتواند به وجود حقایق پی ببرد ولی آن بعد از ابعاد وجودی انسان که میتواند با حقایق ارتباط برقرار کند و با آن متحد شود و انسان را از نور آنها بهرهمند کند، قلب اوست.
جایگاه قلب آدمی آنقدر رفیع است که در روایات بهعنوان حرم خدا و خزینه خدا معرفی میشود. قال الصادق علیهالسلام: القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله: دل حرم خداست، پس در حرم خدا، غیر خدا را ساکن مکن. بحارالانوار، ج 70، ص 25.
البته باید در نظر داشت که قلب انسان با هبوط بر ارض و براثر حجابهای ظلمانی متنوع، از حیات واقعی و صورت اصلی خویش محجوب شده و منزلت اصلی خود را از دستداده است. منزلت واقعی دل بالاتر از آن است که به تصور آید. قلب انسان در صورت اصلی خود مظهر وجه الله و تجلیگاه اسماء الهی است. با قرار گرفتن روح در بدن مادی و با آلوده گشتن آن به تعلقها و خصلتهای ظلمانی و رذایل عقیدتی و خلقی، صورت اصلی و حقیقت انسان به فراموشی سپردهشده است.
شناخت صورت اصلی خود بهترین محرک است که انسان برای رفع حجابهایی که چهره اصلی او را پوشانده به مجاهدت پردازد.
برای اینکه قلب حالت و استعدادی یابد که به شهود حقایق هستی و آنگاه حقیقه الحقایق برسد؛ بایستی سیر تکاملی را طی کند و از انواع موانع و آلودگیها رهایی یابد و به نهایت زلالیت و سلیم شدن برسد. به همین دلیل بایستی از قلب محافظت نمود و آن را پرورش داد. راهکارهای پرورش قلب بهوسیله شریعت الهی بیانشده است.
چنین استعدادی در انسانها هست و شریعت الهی با عباداتی که آورده به چنین حضوری کمک میکند. با انجام دستورات شرعی میتواند جهت جان را برای تحقق چنین شرایطی جلو ببریم تاجانمان وسعت یابد و اتحاد محقق شود.
اگر قلب مؤدب به حضور الهی شد، بقیه اعضا تحت تأثیر قرار میگیرند و اینکه گفته شد شرط قبولی اعمال حضور قلب است، چون در این حالت است که انسان نظر بهحق دارد و اینهمهی مقصد است و هراندازه انسان از یاد خدا منصرف باشد از مقصد حقیقی خود منصرف شده است.
زهرا پور کبیریان 13/02/94
- ۹۴/۰۷/۱۸