بازی زیبا
«مسئلهی دفاع مقدس علاوه بر اینکه یک آزمون بزرگ بود برای ملت ایران آزمونی هم بود برای بروز استعدادها، مثلاً فرض کنید شهید حسن باقری یک جوان بیستوچندساله بلاشک یک طراح جنگی است. یک انسان، یک جوان از کجا شروع کرد که به اینجا رسید؟ در چه مدتی به اینجا رسید؟ این عجیب نیست؟ این معجزه نیست؟ این معجزهی انقلاب است. امام خامنهای 25/9/92»
هرچند دفاع مقدس در برابر تجاوز نظامی به خاک میهن اسلامی به پایان رسید اما نهضت دیگری در متن انقلاب اسلامی آغازشده است که مسلسلها را به قلم تبدیل کرده و هنوز معجزهی انقلاب جوانان و نوجوانانی را تربیتکرده که به امر ولی خویش لبیک گفته و پا در این عرصهی نبرد نهادهاند. یادداشتهایی که در ستون «معجزهی انقلاب» خواهید خواند، نمونهای از ظهور همین استعدادهاست:
«بسمالله الرحمن الرحیم»
چه بازی زیبایی است..
مهر.. دل.. غم.. درد.. عشق.. سوز.. اشک.. تلخی.. شیرینی.. قرب.. فنا...
بازی ادامه دارد.. نه بازی نیست.. حقیقت زنده است.. حقیقتی که پنهان است..
نمیتوانم بگویم همیشه پنهان است چون روزی عشق طلوع خواهد کرد، روزی همه دیدههایشان به جمال جمیل امامشان منور خواهد شد، روزی جهان به آنچه محتاج است بینیاز میشود: عدل، نور، رحمت، وحدت.
روزی خواهد رسید که صبح طلوع میکند.. بهار میآید..
جهان از اینهمه زمستانهای غبارآلود و خزانهای خالی از شور و فریاد رهایی مییابد. روزی باران، جانهای خفته را بیدار میکند.
خداوند بشارت این روز را به ما داده..
روزی که جهان از اینهمه ظلم، ستم، بیدادگری و...رهایی مییابد و ناب میشود.
ندایی از عمق جان، نهیبم میزند، بیدارم میکند، عبور میکند...و بازمیآید:
از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم آخر؟ ننمایی وطنم
... مدل مو، لاک ناخن، ارتودنسی دندان، مدل گوشی، سرعت اینترنت، آخرین مد لباس و هزار دلمشغولی دیگر... البته اینها چیزهایی است که دوروبرم بیشتر، از اینها میشنوم... اما باز سراغ ندای درونم میروم
چرا وجود من که میتواند برای نزدیکتر شدن طلوع صبح و بیدار کردن جانهای خفته، نیروی یاری کنندهای باشد، درگیر این دغدغهها بماند؟؟!!
اندکاند آنانی که برای نزدیک شدن طلوع مهر از جانشان مایه بگذارندو برای ظهور جامع اسماء تلاش کنند، ولی پیدا میشوند..
در این میان هرکس فانوس راهش را یافت برندهی بازی است.
در این بازی بازنده کسی است که این مدت عمر کوتاه تلاشی برای یافتن چراغش نکرده. ولی میتوان بازیای کرد که بازنده نداشته باشد یعنی همه و همه به دنبال یارشان باشند.. به دنبال جانان خویش..
یعنی دیگر قلب خفتهای میان قلبهای بیدار نباشد و همهی جانها بیدار و منتظر طلوع صبح باشند..
در این فضاست که بوی بهار احساس میشود.
گویی قلبهای خفته بسیارند و چراغی که راه را نشان دهد کمیاب...
چرا "جانان خویش" را فراموش کردهایم؟! ما به خاطر چه چیزی خلق شدیم؟ هدف اصلیمان چیست؟
چرا تربیت جوانان ما باید طوری باشد که بهجای پیدا کردن چراغی برای هدایت، دلمشغولیهای دنیا سردرگمشان کرده؟؟!
و بسیار است پرسشها در مورد آنچه در جامعهی امروز انسانهای زیادی را به خواب غفلت فروبرده..
آیا میدانید این مشکلات از کجا سرچشمه میگیرد؟؟!
همهی اینها به خاطر تربیت است. اگر کسی فرزندش را صحیح تربیت کند، فرزند چون صحیح تربیتشده دیگر قلبش غفلت نمیکند، جانان خویش را فراموش نمیکند، این شخص خدا را در تکتک لحظاتش احساس میکند؛ زیرا هدفش را عشق به الله انتخاب کرده. عشق به امام، عشق به جامع اسماء و این، همهی مسیر زندگی او را تعیین و تأمین خواهد کرد.
...بوی گلستان را با تمام وجودم احساس میکنم،
لحظهای که بوی گلستان احساس شود بوی بهار هم احساس میشود، زمانی که بوی بهار احساس شود بوی یوسف زهرا (س) هم استشمام میشود..
ظهور نزدیک و نزدیکتر میشود..
این تلنگری است برای خفتگان.. هنوز هم فرصت باقی ست..
ولی هرچه زودتر باید دستبهکار شد؛ چون فرصت خیلی کم است.. خیلی کم.. او منتظر است..
منتظر جاننثاران عشق...
زهرا جاننثاری دانشآموز 16 ساله
- ۹۴/۰۷/۱۹