نشریه آیینه روبرو

ماهنامه علمی،فرهنگی،سیاسی آیینه روبرو-دانشگاه اصفهان

نشریه آیینه روبرو

ماهنامه علمی،فرهنگی،سیاسی آیینه روبرو-دانشگاه اصفهان

زیربنای ایجاد یک تمدن، تفکر وعلم است. برای ایجاد یک تمدن بزرگ، عمیق وریشه دار، کسب علم و معرفت ضروری است. علم آموزی ازاموری است که در فضای نرم افزاری تمدن اسلامی جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است. روایت های فراوانی وجود دارد که نشان میدهد علم و دانش دراسلام ازچه جایگاه رفیعی برخوردار است و به همین میزان چه سهمی بایدبرای آن درشکوفایی تمدن نوین اسلامی قائل شد. بدون مکتب و بدون ایدئولوژی نمیتوان یک تمدن را به وجود آورد؛ 
برمبنای مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام، تولیدعلم و نظریه‌پردازی، مهم‌ترین نقش را در شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی ایفا خواهد کرد. مبتنی بر تفکرالهی، نهضت علمی عظیمی باید پایه‌گذاری شود تا بتوان به‌وسیله علم تولیدشده از شریعت الهی، زندگی بشر را سامان داد تا بشر به سرمنزل سعادت برسد.

گشودن راه‏های نو و افق‌های جدید در تولید مفاهیم بنیادین در همه ساحت‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بشر، نیازمند نهضتی است که می‌توان از آن به‌عنوان نهضت علمی یا تولید علم یادکرد. برای تولید علم لازم است به مبانی اعتقادی و معرفتی توجهی خاص شود. نگاه اسلام به انسان، علم، زندگی بشر، عالم طبیعت و به عالم وجود، نگاهی است که معرفت ن

وینی را در اختیار انسان می‏گذارد. به همین دلیل لازم است نظام معرفتی حق و صحیح، تبیین شده و مبنا قرار گیرد.
در همه‌ی زمانها این امکان برای متفکّران آگاه، قرآن‌شناسان، حدیث‌شناسان، آشنایان با شیوه‌ی استنباط از قرآن و حدیث، آشنایان با معارف اسلامی و مطالبی که در قرآن و در حدیث اسلامی و در سنّت اسلامی هست، وجود دارد که اگر به نیاز زمانه آشنا باشند، سؤال زمانه را بدانند، درخواست بشریّت را بدانند، می‌توانند سخن روز را از معارف اسلامی بیرون بیاورند. حرف نو همیشه وجود دارد؛ تولید فکر، تولید اندیشه‌ی راهنما و راهگشا برای بشریّت.


تمدن اسلامی یک تمدن عالم پرور است. به فرموده رسول خدا (ص) نزدیکترین مردم به درجه پیامبری دانشمندان و جهادگرانند در تمدن اسلامی دانش جویی واجب و دانش پژوهان محبوبان خداوندندحیات در تمدن اسلامی به علم است، علم آب حیات است و در بین جاهلان، دانشمندان چون زندگان بین مردگانند بنابراین در تمدن اسلامی تولید علم یک اصل بنیادی است. ا

ین موضوع سبب شد تا از همان صدر اسلام توجه به علم و جنبش نرم افزاری در بین مسلمانان شکل گرفته و در مراکزی چون مساجد حلقه های علمی شکل گیرد. علم در بیانات ائمه به اندازه ای از ارزش و اهمیت برخوردار است که در همه جوامع حدیثی اهل سنت و شیعه یک باب را به خود اختصاص داده است.


همینهائی که امروز شما ملاحظه میکنید در دنیا تمدن مادی را به وجود آورده‌اند، اینها با ایدئولوژی وارد شدند؛ صریح هم گفتند؛ گفتند ما کمونیستیم، گفتند ما کاپیتالیستیم، گفتند ما به اقتصاد سرمایه‌داری اعتقاد داریم؛ مطرح کردند، به آن اعتقاد ورزیدند، دنبالش کار کردند؛ البته زحماتی هم متحمل شدند، هزینه‌ای هم بر دوش آنها گذاشته شد. بدون داشتن یک مکتب، بدون داشتن یک فکر و یک ایمان، و بدون تلاش برای آن و پرداختن هزینه‌های آن، تمدن‌سازی امکان ندارد.


این تمدن دارای علم خواهد بود، دارای صنعت هم خواهد بود، دارای پیشرفت هم خواهد بود؛ و این مکتب، هدایت کننده و اداره کننده‌ی همه‌ی اینها خواهد شد. آن که مکتب توحید را مبنای کار خودش قرار میدهد، آن جامعه‌ای که به دنبال توحید حرکت میکند، همه‌ی این خیراتی را که متوقف بر تمدن‌سازی است، به دست خواهد آورد؛ یک تمدن بزرگ و عمیق و ریشه‌دار خواهد ساخت و فکر و فرهنگِ خودش را در دنیا گسترش خواهد داد. امام خامنه ای، بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالی،23/7/91
زهرا پورکبیریان

  • نشریه آیینه روبرو

واذ جَعلناالبیتَ مثابةً لِلناسِ وامناً
ویاد کن زمانی را که آن خانه را برای مردم،محل اجتماع ومکانی امن قرار دادیم...

وقتی خبر این قتل عام شنیده می شود وقتی که جزییات آن به گوش می رسد بیش ازپیش مطمئن می شویم که این دولت انگلیسی سعودی چگونه توانسته است به مسلمانان این بی حرمتی را داشته باشد.
وقتی که امام خمینی معتقد است،که در مراسم حج باید مشکلات یک سال مسلمانان حل وفصل شود، اگربه واقع این درنظر گرفته شود،نباید حج فقط یک عبادت فردی صرف باشد، وجنبه اجتماعی آن مورد غفلت واقع شود.همانطور که حج کل عمرزندگی  یک انسان را پشتیبانی می کند وانسان با سیر به وحدت از دژمحکم الهی برخوردار می شودباید حج به نحوی نظام مند شود که درهر یک سال ،دشواری های پیش روی جامعه مسلمین را برداشته وهر سال بیش از سال پیش آنها را از قید وابستگی ها رها نموده وبه این طریق عزتمندی مسلمانان از انجام مناسک حج حاصل خواهد شد وجامعه مسلمین به سمت توحیدی شدن پیش خواهد رفت.

توحید جوامع مسلمان یعنی اینکه خود را از قید تمام وابستگی های بشری واستکبار برهاند واین راهی ندارد جز اینکه تماما از لحاظ سیاسی واقتصادی مستقل شوند اصلا اینکه جامعه جهانی وبه تبع جامعه مسلمانان همه تحت اقتصادی قرار دارند که کشورهای غربی ومستکبر برای بشر تنظیم کرده است این خود عین شرک به حضرت حق است ومانع از عزت مسلمانان می شود،این وظیفه علما ونخبگان فرهنگی سیاسی است که باید در هر سال از مناسک حج در این بیاندیشند که چگونه  جامعه مسلمین را از تحت این حاکمیت  شرک آمیزهمه جانبه ی اقتصادی ،سیاسی و...استکباروغرب را  خارج ساخته وطبق نظام وحدت حج برای استقلال توحیدی بشر،برنامه ریزی کند.اگر این برنامه ریزی ها وتاملات برای حاکمیت الله برای همه ی جوانب جامعه ی  مسلمین حقیقتا انجام شود ،مسلمانان چنان عزتی خواهند یافت و آنچنان حصار مستحکمی از عزت وشرافت، مسلمانان را در برخواهد گرفت که هیچ مستکبر وستمگری جرات اینچنین بی حرمتی ها را نسبت به مسلمین نمی کند.

چراکه وقتی الله حاکم جامعه مسلمین باشد اگرجامعه مسلمین به این وحدت برسد  این حول وقوه الهی است که مانع به ظلم کشیدن این جامعه خواهد بود ،ودر این واقعه منا،اگر رهبری اشاره به قلب خویش دارد که سرشار از غم است ،بدین خاطر است که جامعه مسلمین مورد اهانت قرار گرفت است،جامعه ای که سیطره وآقایی، حق اوست.واقعه ی منا اوج اهانت جامعه شرک (چه انگلیس وچه امریکا ویا هر مستکبروهر مدافع استکباری)  به جامعه ی مسلمین است.و ایران علمدار این جوامع ستم دیده است.واین انقلاب اسلامی وآرمان های امام خمینی است که این عزت وقوت الهی را برای جامعه بشری به ارمغان می آورد.واگرتنبلی هاونفاق مانع از ظهور کامل انقلاب اسلامی شود،این اهانت ها ممکن است بارها اتفاق بیافتد.

این همان مهمی است که امام خامنه ای در پیام به حجاج اشاره کردند که،مسئله‌ی اوّلِ همه‌ی شما مسلمانان است که باید درجنگ وخونریزی که استکباربرای جوامع به ارمغان آورده است بیندیشند وفرمودند«.این علمای دینی و نخبگان سیاسی و فرهنگی وظیفه‌ای بس سنگین‌تر دارند که متأسّفانه غالباً مورد غفلت آنان است. علما به جای برافروختن آتش اختلافات مذهبی، و سیاسیّون به جای انفعال در برابر دشمن، و نخبگان فرهنگی به جای سرگرمی به حاشیه‌ها، درد بزرگ دنیای اسلام را بشناسند و رسالت خود را که در پیشگاه عدل الهی، مسئول ادای آنند پذیرا گردند و از عهده‌ی آن برآیند».

وجیهه زارعی

  • نشریه آیینه روبرو


در تبیین و توضیح «جایگاه فلسفه‌ی اسلامی در نهضت علمی» ابتدا باید به برسی نسبت و جایگاه فلسفه وعلم پرداخت و این موضوع را مشخص کرد که فلسفه و علم چه نسبتی با یکدیگر دارند و چه تاثیری بریکدیگر می‌گذارند. از این رو در حدتوان به این نسبت پرداخته می‌شود.

فلسفه ابزاری است که انسان به کمک آن نحوه‌ی تعلق خود را به جهان هستی و به خودش می‌یابد و درمی‌یابد که با جهان هستی و با خودش و البته با خداوندچه نسبتی دارد و همین نسبت است که مقوم و‌مشکل همه‌ی مناسبات حیات بشری خواهدبود      فلسفه مبین تعلق ما به عالم و آدم است و در آن معین می‌شود که با چه نظری به موجود نگاه می‌کنیم.نوع نگاه و تعریف انسان از خودش،عالم و خداوندسازنده‌ی تمامی مناسبات بشری از جمله«علم» است بشر بسته به ساحت و عالمی که دارد علم موردنیاز خود را تعریف کرده و می‌سازد و ابزار این تعریف فلسفه است و اینکه فلسفه چه تعریفی را ازاین سه حوزه ارائه ‌دهد نشان‌دهنده‌ی اهلیت و قید آن فلسفه است و همین اختلاف تعاریف فلسفه‌های گوناگون ازخدا،انسان وعالم است که موجب تفاوت بین آنها می‌شود وهمین امر است که باعث می‌شود بین فلسفه‌ی اسلامی و فلسفه‌ی اسکولاستیک و فلسفه‌ی غربی تفاوت قائل شویم .زیرا هرکدام افق‌وغایت و ماهیت متفاوتی دارند.
فلسفه ،عامل ایجاد انگیزه و حرکت و نغییر در تمامی مناسبات بشری است، زمانیکه فلسفه‌ای جدید باآرمانی جدید ظهور می‌کند اگر لوازم بسط آن وجود داشته باشد تمام اجزاء حیات انسان من جمله علم را برصورت خودش تولیدمی‌کند و مصداق و مثال این ادعاظهورفلسفه‌ی غرب پس از فلسفه‌ی اسکولاستیک(مدرسی)قرون وسطی است که متناسب با خودش تمامی مناسبات من جمله علم جدید را بنانهاد.رضاداوری اردکانی در این باره می‌نویسد:

تاثیر فلسفه در علم جدید مثل تاثیر هوا در زندگی نباتات و حیوانات است 
اگردر اروپا فلسفه نبود،علم جدیدهم بوجود نمی‌آمد و در هیچ جای عالم این علم از فلسفه جدانبوده است....راهی که تا کنون علم جدید رفته است قبلادر تفکرفیلسوفان طرح شده است....گالیله ودکارت عالم را امر ریاضی تلقی کردندوبا این تلقی بنای علم جدید گذاشته شد.این علم فرزند دردانه‌ی فلسفه است
ممکن است عده‌ای بگویند هر علمی می‌تواند مانند فلسفه برای نهضت علمی تلاش کند و همان نتایج را بدست آورد و این  امرتنها مختص فلسفه نیست. البته درست است که هر علمی می‌تواند وحتی باید درمسیر تحقق نهضت علمی گام بردارد ولی جایگاه فلسفه در نهضت علمی، جایگاهی متفاوت و متمایزباهر علم دیگری است و این تفاوت تفاوتی بنیادین و قابل توجه است. بعنوان مثال، اگر علوم شیمی و فیزیک و زیست‌شناسی و زمین شناسی و ... همت بگمارند تا به نهضت علمی مدد برسانند و دست بکارشوند و بخواهند کاری انجام دهند، ثمره‌ی این تلاش هرچه باشد تفاوت ماهوی با تلاش فلسفه برای نهضت علمی دارد و این تفاوت در تفاوت مقام فلسفه با علوم دیگر است. فلسفه به مثابه‌ی روح علوم است و علوم، انگیزه‌ی مفیدبودن و مولد بودن و حتی بودن خود را از فلسفه الهام می‌گیرند.

مسلما گالیله و کپلر و نیوتون و لاوازیه و بیشا و کلودبرنار و آدام اسمیت مقام بزرگی در تاریخ غرب دارند، اما غرب، غرب افلاطون و ارسطو و فرانسیس بیکن و گالیله‌ی فیلسوف و دکارت و کانت و هگل است
سیدجمال الدین اسدآبادی درموردعدم پیشرفت برخی ممالک عثمانی و اهمیت روح فلسفی و نسبتش با کسب علوم دیگر می‌نویسد:

اگر فلسفه در امتی از امم نبوده باشد و همه آحاد آن امت عالم بوده باشد به آن علومی که موضوعات آنها خاص است ممکن نیست که آن علوم در آن امت مدت یک قرن یعنی صدسال بماند و ممکن نیست که آن امت بدون روح فلسفه استنتاج نتایج از آن علوم کند. دولت عثمانی و خدیویت مصراز مدت شصت سال است که مدارس از برای تعلیم علوم جدیدگشوده‌اند و تا هنوز فایده از آن علوم حاصل نکرده‌اند و سببش این است که تعلیم علوم فلسفه درآن مدارس نمی‌شود و به سبب نبودن روح فلسفه از این علومی که چون اعضاء می‌باشند ثمره‌ی ایشان راحاصل نیامده است و بلاشک اگر روح فلسفه درآن مدارس می‌بود در این مدت شست سال از بلاد فرنگ مستغنی شده خود آنها در اصلاح ممالک خویش بر قدم علم سعی می‌نمودند...اگرروح فلسفی در یک امتی یافت بشود...آن روح فلسفی آنهارا براستحصال جمیع علوم دعوت می‌کند...فلسفه است که انسان را بر انسان می‌فهماند و شرف انسان را بیان می‌کند و طرق لائقه را به او نشان می‌دهد....هر امتی که روی به تنزل نهاده است اول نقصی که در آنها حاصل شده است در روح فلسفی حاصل شده است پس از آن نقص در سایرعلوم و آداب و معاشرت آنها سرایت کرده است
زمانه‌ی فعلی زمانه‌ای است که بشر در عمیق ترین مکان از باطن نظام تکنیک زندگی می‌کندو به نسبت همین عمق از بعد روحانی و قدسی خودش دور شده و باز به همین نسبت احساس کثرت و نیاز به بازگشت به موطن اصلی خودش می‌کند.

فیلسوف بزرگ و بنیانگذار عالم غرب رنه دکارت با بنیانگذار عالی ترین مکتب فلسفه‌ی اسلامی صدرالمتالهین شیرازی از لحاظ زمانی50سال اختلاف دارند ولی اندیشه وتفکریکی طرح عالم کنونی را درمی‌اندازد و اندیشه‌ی دیگری صرفا مکتوب می‌شود و کتابخانه‌ها راپر می‌کند و یا نهایتا تعدادی طلبه سالهایی از عمر خود را میگذرانند و به بحث‌های انتزاعی پیرامون مباحث اسفار اربعه می‌پردازند.و ارزش حقیقی آنرا آشکار نمی‌کنند.و همچنین وقت آن است که در عالم کنونی که علم، مقام و جایگاه خودش را ازدست داده و دیگر مقام خودش را ندارد، فلسفه همانطورکه در4قرن پیش مقامی تازه به علم بخشید اکنون نیز به علم مقام و جایگاه دیگری بخشد و علم را به جایگاه حقیقی خودش و به مهد و موطن اصلی‌اش بازگرداند تا علم دوباره ساحت قدسی خود را بیابد و درواقع علم واقعا لایق مسمی شدن به علم باشد. چراکه(وعلمه الآدم اسماء کلها)
والسلام.
منابع:
داوری اردکانی، رضا(1389).فلسفه دردام ایدئولوژی،تهران:سازمان تبلیغات اسلامی
داوری اردکانی، رضا(1389).فرهنگ،خرد،آزادی،تهران:نشرساقی
مددپور،محمد(1389).سیرتفکرمعاصر،تهران:انتشارا سوره مهر
                                                        
سیدمحمدرضاصفوی

  • نشریه آیینه روبرو

«مسئله ی دفاع مقدس علاوه بر این که یک آزمون بزرگ بود برای ملت ایران آزمونی هم بود برای بروز استعدادها ،مثلا فرض کنید شهید حسن باقری یک جوان بیست و چند ساله بلا شک یک طراح جنگی است.یک انسان ،یک جوان از کجا شروع کرد که به این جا رسید؟در چه مدتی به این جا رسید؟این عجیب نیست ؟این معجزه نیست ؟این معجزه ی انقلاب است.امام خامنه ای 25/9/92»
هرچند دفاع مقدس در برابر تجاوز نظامی به خاک میهن اسلامی به پایان رسید اما نهضت دیگری در متن انقلاب اسلامی آغاز شده است که مسلسل ها را به قلم تبدیل کرده و هنوز معجزه ی انقلاب جوانان و نوجوانانی را تربیت کرده که به امر ولی خویش لبیک گفته و پا در این عرصه ی نبرد نهاده اند.یادداشت هایی که در ستون «معجزه ی انقلاب» خواهید خواند، نمونه ای از ظهور همین استعداد هاست:

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک       چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود          به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
خویشتن را گم کرده ام دراین دیار بی سر و سامانی ، برای چه پا نهادم به این دنیای محدود ، هدفش چه بوده که اینجا سکنی داده مرا و این دو سؤال است که رهایم می سازد از خاک و سیر می دهد جانم را به سوی افلاک از کجا ؟
به کجا؟ 


و جز پاسخی واحد در کنکاش وجود برای این دو سؤال نخواهم یافت: ..الله..(انّا لله و انّا الیه راجعون)
و چقدر عاقلانه است اعمال این انسان  خاکی در مسیر رسیدن به آنجا که باید (!) ، هر نبایدی را جامه ی عمل می پوشاند بی آنکه بداند که باید با ، یَدِ عشق حجاب بدرد از میان خود و حقیقت خود .
هدف چه بوده ؟!


آیا زیبایی و خود نمایی جسم ، مقصود او بوده از خلقت من !؟!
و اگر چنین بوده در مسیر زیبا جلوه دادن جسم ، ابزارم لباس هایی در طرح و رنگ های مختلف است و یا شاید ابزارهای آراستن مو و صورت و یا شاید هم با بهترین نوع ماسک صورت بتوانم به این هدف دست یابم . در این صورت اما حکمت خداوند متعال است که زیر سؤال می رود و هدف ، آراستن جسم بوده یا ...
و اگر این محدودی هدف  بوده است چگونه توان انسان را اشرف مخلوقات نامید ؟!
پس دگر آیا تفاوتی هست انسان و گل ها و پرندگان رنگارنگ  را ؟!؟
هرگز هدف خداوند حکیم این ها نبوده و نیست ! و عجبا از این انسان خاکی دور افتاده از حقیقت ..می آراید جسم را بی هیچ توجهی به بی سر و سامانی روح .


اشرف مخلوقات است اما هنوز نادانسته که شرافت وجودش از برای چیست !
آیا برای زیبایی جسم است که این چنین آدمیان در سبقتند از برای خود نمایی ؟!
و عین جهالت است که شرافت وجود نامحدود انسان را محدود کنیم در جسم .
حقیقتی است در پس این جسم محدود ، بسیار فراتر از آنچه که در ذهن ما بگنجد.
و این آیه اتمام حجتی است برای فرشتگان تا در مقابل وجود نامتناهی انسان به خاک افتند .
 « و نَفَختُ فِیهِ مِن روحِی »
و از روح خود در وجود آدمی دمیدم .
و این یعنی آنکه انسان ظهوری است از ذات باری تعالی .
مقصود از انسان جسم نیست بلکه روح پر عظمت اوست که انسانیت را در مراتب ظهور آنچه که از حقیقت در او دمیده شده است در عالم هستی به اجرا در می آورد . پس کمال انسانیت آن است که آنچه از او در ما دمیده شده است را خوش امانت داری کرده و همانگونه به صاحب خویش بازگردانیم.


حال ، آدمی را آنگه که به این خاک تیره و تار فرو نشاندند حجاب ها و پرده هایی بر روی این حقیقت گمارده شد و چون حقیقت دمیده شد در وجود انسان به صورت اسماء الله ظهور یافت. و این حجاب ها نیز مانع ظهور اسماء الله می شوند و در واقع بازگشت به کمال انسانیت که جامع اسماء الله است در گروِ دریدن این حجاب هایی است که حائل گشته میان روح انسان و حقیقت وجودی او ، پس آدمی در این دیار مکلّف است در مسیر رسیدن به اصل خویش و آن حقیقت پنهان وجودش گام بردارد و حجاب بدرد تا وصال به معشوق حقیقیِ جان که خود حقیقت به تمام معنای عشق است .


پس مقصد اوست و مقصودی جز این حقیقت برگزیدن خطاست .
پس مباد که خطر این خطا را به جان بچشانیم و عملی جز در مسیر سیر إلی الله انجام دهیم .
اسوه ای نیکو در این مسیر ، برای سالکین إلی الله که مسلماً نابی اتصال این الگو و قدم نگذاشتن جا پای آن هرگز نتوانند مقصد و مقصود حقیقی جان را درک کرده و از شربت شیرین وصال نوشند و این اسوه «باطن امام» است ؛ چرا که باطن امام جامع اسماء الله است و کمال انسانیت .
پس که تواند انکار نماید وجود امام را ..
در سیر إلی الله اصل وجود ما و کمال انسان که در طلب آنیم و در پی آن نیز می گردیم ، باطن امام است . و مباد از یاد بریم که در این ره خطر بسیار است و بی امام ، مقصود وجود تاریکستان .. 


به قلم فاطمه جوانی دانش آموز 16 ساله


  • نشریه آیینه روبرو


سیاست با عرفان چه مناسبتی دارد؟


برای پاسخ به این پرسش در اول امربایستی، به بررسی هدف خلقت انسان و همچنین چرایی این پرسش بپردازیم که تمام فعالیت ها اعم از سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و..را تحت الشعاع قرار میدهد.


خداوند تبارک و تعالی،خالق انسان و عالم هستی است و مطمئنا او را برای اهدافی خاص افریده است.همه اهداف خلقت در عبودیت نهفته است وعبودیت انسان در مقابل حق وقتی محقق می شود که همه ابعاد وجودی انسان و همه شئونات زندگی اش مطابق با شریعت حق و تحت حاکمیت الله باشد، یعنی اگر همه مناسبات زندگی انسان اعم از مسائل فردی،اجتماعی،سیاسی و اقتصادی و..مبتنی بر قواعد شریعت حق باشد،عبودیت صحیح محقق شده است و لا غیر.پس تحت حاکمیت طاغوت و سیستم ها و نظامهای سکولار و غیر دینی و غیر الهی،نمی توان عبد خدا شد.در عرفان،عارفان حقیقی همه اهل شریعت اند.حادثه مهم انقلاب اسلامی هم به رهبری یک فقیه عارف روی داد،امام هم عارف بودند و هم رهبر بزرگ سیاسی،ما در عمر خود عارفی را شناختیم که در عرفان مقام بلند داشت و میتوانست در مواقع دشوار تصمیم های سیاسی شجاعانه بگیرد.عرفان و سیاست از هم جدا نیست بلکه بنیان سیاست، عرفان است.

به گفته امام خمینی (ره) دین اسلام تنها عبادت کردن ،نماز خواندن،روزه گرفتن و.. نیست،این را مستکبرین شایع کرده اند که اسلام این گونه است و ربطی به سیاست ندارد در حالی که اسلام در مقابل ظلم ایستاده و از مظلومان دفاع کرده و بر پایه عدالت است وچه بسا در قران کریم هم آیات سیاسی بیش از آیات عبادی می باشد.پس برای رسیدن به یک سیاست خردمندانه باید افق های آن را دید و شناخت که شناخت این افق کار متفکران است ومتفکران عارف...چرا که عارف است که افق را می یابند و نشان می دهند. اوست که حقایق را با تمام وجود یافته است...


 اگر یک سیاست مدار اهل عرفان نباشد نمی تواند جامعه را به سمت هدف الهی و توحید پیش ببرد چون کسی که حکومت را در دست می گیرد باید تمام پیچیدگی ها و شدن و نشدن ها را بداند و این محقق نخواهد شد جز اینکه، خود شخص جامع اسماء الهی باشد چرا که برای اجرای قانون الهی انسان باید فانی فی الله و غرق در اراده خداوند شود تا اینکه همه کارهای جامعه را بر اساس اراده الهی و هدف حق پیش ببرد با این کار تشریعیات الهی به طور دقیق ،منطبق بر تکوینیات عالم هستی قرار می گیردوجامعه را به سمت وحدت،به غایت خویش سوق می دهد. برای تحقق جامعه ی توحیدی ،حکومت باید زمینه ی تحقق اراده تشریعی حضرت حق بلکه عین آن باشد و تنها حکومتی چنین است که به دست نبی یا امام یا جانشین او ایجاد شود. اصلی ترین هدف یک حکومت محیا کردن فضای خاصی برای زندگی بشر است که سراسر عبودیت حضرت حق باشد و انسان الهی در آن تربیت شود که در این برهه از زمان ولایت فقیه که نوری است از سوی خدا، راه و صراط مستقیم الهی و تنها راه رسیدن به سعادت و حیات طیبه و جامعه توحیدی و تمدن الهی را برای جهانیان مهیا کرده است.والسلام.


 نیلوفر وحید


  • نشریه آیینه روبرو

هوالحکیم

سیطره ی علوم انسانی،حاکمیت الله یا اومانیسم
تولید علم ونظریه پردازی،از بحث هایی است که سالهاست اندیشمندان مسلمان را به اندیشیدن واداشته است.
نظریه پردازی علوم اسلامی وقتی ضرورت میابد که بحث سیطره مطرح می شود،سیطره برعوالم وباطن بشریت...


علوم انسانی یا ریشه در وحی داردیا اینکه ریشه اش در نفسانیت بشری(اومانیسم) است،وقتی دیده می شود جامعه ی بشری براساس سیطره علوم اجتماعی  وروانشناسی وسیاست بشری منفک از وحی  اداره می شود واین سیطره ی این علوم بر باطن ها وعوالم بشر تاثیر داشته است،این امر ضرورت خود را به نمایش می گذارد که برای اینکه بتوان راه سعادت وهدایت بشر وجامعه ی بشری رافراهم آوریم وجامعه  توحیدی را محقق کنیم،باید که این سیطره علوم انسانی غربی را بر بشر کنار زده وعلوم انسانی حاصل از شریعت الهی را بر بشر حاکم کنیم تا از این طریق الله بر باطن ها سیطره یابد وعوالم به بواسطه این حاکمیت الهی بر فطرت هماهنگ شده به دور از تشتت وتکثر به وحدت برسند.

البته کسی که می خواهند دست به نظریه پردازی اسلامی بزند باتوجه به این که این علوم علومی است که ریشه در وحی دارد با ید فردی باشد که این مراحل سیر وحدت را درون خودمستقر کرده باشد.اساسا یک نظریه پرداز-الهی یا غیر الهی-علومی را ظهور می دهد که عالَم ودنیای او بر آن منطبق است.اگر این نظریه پرداز با استقرار دین حق درون خویشتن،به عالَمی الهی ووحیانی دست یافته باشد،اگر درون خویش را منطبق بر شریعت الهی قرار داده باشد ومراتب وحدت رادرک کرده باشد،علومی که از این عالَم جوشش می کند علوم وحیانی والهی است وجامعه ی بشری را هم به وحدت می رساند وبه همین ترتیب چنانچه یک متفکراز درونی غیر شرعی برخوردار باشد علومی که ازاین شخص ظهور می یابد ضرورتا علوم سکولار وغیرالهی است واین علوم جامعه ی بشری را به کثرت می کشاند.از طرفی هم باید دقت کرد که این نظریه پردازعلوم اسلامی اگر به کنه دین توجه نداشته باشد ودچار قشریت وظاهر گرایی باشد،باز این علومی که ازاین شخض ظهور میابد علومی نیست که بتواند جامعه را به وحدت برساند چرا که این متفکر خود به وحدت نرسیده است واگر این علومی که ازاوصادر می شود بربشر حاکم شود به همان ترتیب بشر را در سطح قشر متوقف کرده ،ازعمق آن محروم میگرداند.


بنابراین اگر بحث از علوم انسانی است.اگر بحث از تولید علم است باید به این نکته توجه نمود که عرفان جایگاه بسیار مهمی در این خصوص خواهد داشت.علاوه براین مباحث،یک عارف،آن کسی است که نظریه پردازی در علوم اسلامی وتولید علم انسانی را از واجبات خویش بداند،واهمال در این امر را خروج از امر رب خویش لحاظ کند.چرا که خصوصیت مهم یک عارف آن است که مراقبت مداوم کند بر اینکه امری غیر از امر رب ومولای خویش تجلی ننماید بنابراین او نمی تواند حاکمیت وسیطره ی علوم اجتماعی سکولار وروانشاسی سکولار را تاب بیاورد چرا که حاکمیت این علوم سکولار عین اراده ی غیر الهی است.واراده غیر الهی یعنی به حجاب رفتن اراده ی الهی.

وجیهه زارعی

  • نشریه آیینه روبرو
در نوشته‌ی قبل خواندیم که انسان باید برای این راه ابتدا شناختی از خود فرای جسمش و همچنین شناختی از خداوند به دست آورد...و حال ادامه‌ی آن

زمانی که انسان در مسیری قدم برمی‌دارد اگر از همان آغاز راه انتهای مسیرش را بداند و این آگاهی که به دنبال چه چیز حرکت می‌کند، به رسیدن او به هدف نهایی کمک می‌کند به‌جای اینکه شخص در برهوت ندانستن، سرگردان رهایش شود.
هدف اصلی نماز در آیین اسلام و در ادیان الهی دیگر رسیدن به شناخت جایگاه خداوند (عزٌ ربوبیٌت) در هستی و همچنین شناخت جایگاه انسان (ذلٌ عبودیٌت) در عرصه عالم می‌باشد.

و حال چگونه باید به این دو هدف اصلی رسید؟ با توجه به اینکه در علوم الهی عموماً و در اسلام خصوصاً، شناخت جایگاه انسان اساس تمام علوم و معارف معرفی‌شده است، پس انسان باید جایگاه خود د را بشناسد و به‌محض شناخت خود به شناخت جایگاه پروردگار خود می‌رسد.

اما رسیدن به هر شناختی مراتبی دارد. یکی از این مراتب مرتبه‌ی علم است و این بدین معنی است که این دو شناخت بایستی از طریق علم و برهان فلسفی برای انسان ثابت شود.

هدف این سیر و سلوک علمی و برهان فلسفی رسیدن به فقر انسان در برابر عزت و جلال حضرت حق است. انسان از طریق این روش علمی وهم چنین استدلال‌های عقلی این حقیقت را می‌پذیرد که در اصل و حقیقت وجودی فقیر و نیازمند است و عظمت، کبریایی و بزرگی متعلق به خداست اما توجه به این نکته ضروری است که توقف در این روش و قناعت کردن به علم و عقل، خود به‌تنهایی از بزرگ‌ترین موانع و از مکرهای شیطان است. و در اصل قلب نیز باید بتواند این فقر و نیازمندی را بچشد. قلب باید بزرگی و حشمت حضرت حق را بفهمد. و اشاره به مانع بودن علم در فهم حقایق به همین علت است چون تکیه کردن به علم به‌تنهایی باعث می‌شود به‌جای اینکه شخص به فقر و نیازمندی خود برسد به بزرگی و دانشمند بودن خود می‌رسد.
مرتبه دیگر این است که شخص آنچه را در مرتبه‌ی عقل به دست آورده است از طریق خود دین بر صفحه‌ی قلب حک شود تا قلب آن را بفهمد.

برای آنچه فهم قلبی عنوان شد، مثالی از زیارت ذکر می‌کنیم، ممکن است برای شخص زیارت کننده ازنظر علمی و برهانی بزرگی و عظمت زیارت شونده ثابت‌شده باشد ولی با این معارف عقلی زیارت امری معمولی است اما به‌محض فعال شدن قلب، احساس عجز و فقر در قلب و وجود شخص ظهور می‌کند و او را به خضوع و خشوع وامی‌دارد و اشک از دیدگانش جاری می‌شود...

مرضیه عربیان

  • نشریه آیینه روبرو

«مسئله‌ی دفاع مقدس علاوه بر این‌که یک آزمون بزرگ بود برای ملت ایران آزمونی هم بود برای بروز استعدادها، مثلاً فرض کنید شهید حسن باقری یک جوان بیست‌وچندساله بلاشک یک طراح جنگی است. یک انسان، یک جوان از کجا شروع کرد که به اینجا رسید؟ در چه مدتی به اینجا رسید؟ این عجیب نیست؟ این معجزه نیست؟ این معجزه‌ی انقلاب است. امام خامنه‌ای 25/9/92»
هرچند دفاع مقدس در برابر تجاوز نظامی به خاک میهن اسلامی به پایان رسید اما نهضت دیگری در متن انقلاب اسلامی آغازشده است که مسلسل‌ها را به قلم تبدیل کرده و هنوز معجزه‌ی انقلاب جوانان و نوجوانانی را تربیت‌کرده که به امر ولی خویش لبیک گفته و پا در این عرصه‌ی نبرد نهاده‌اند. یادداشت‌هایی که در ستون «معجزه‌ی انقلاب» خواهید خواند، نمونه‌ای از ظهور همین استعدادهاست:

«بسم‌الله الرحمن الرحیم»
چه بازی زیبایی است..
مهر.. دل.. غم.. درد.. عشق.. سوز.. اشک.. تلخی.. شیرینی.. قرب.. فنا...
بازی ادامه دارد.. نه بازی نیست.. حقیقت زنده است.. حقیقتی که پنهان است..
نمی‌توانم بگویم همیشه پنهان است چون روزی عشق طلوع خواهد کرد، روزی همه دیده‌هایشان به جمال جمیل امامشان منور خواهد شد، روزی جهان به آنچه محتاج است بی‌نیاز می‌شود: عدل، نور، رحمت، وحدت.
روزی خواهد رسید که صبح طلوع می‌کند.. بهار می‌آید..
جهان از این‌همه زمستان‌های غبارآلود و خزان‌های خالی از شور و فریاد رهایی می‌یابد. روزی باران، جان‌های خفته را بیدار می‌کند.
خداوند بشارت این روز را به ما داده..

روزی که جهان از این‌همه ظلم، ستم، بیدادگری و...رهایی می‌یابد و ناب می‌شود.
ندایی از عمق جان، نهیبم می‌زند، بیدارم می‌کند، عبور می‌کند...و بازمی‌آید:
از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟   به کجا می‌روم آخر؟ ننمایی وطنم
... مدل مو، لاک ناخن، ارتودنسی دندان، مدل گوشی، سرعت اینترنت، آخرین مد لباس و هزار دل‌مشغولی دیگر... البته این‌ها چیزهایی است که دوروبرم بیشتر، از این‌ها می‌شنوم... اما باز سراغ ندای درونم می‌روم
چرا وجود من که می‌تواند برای نزدیک‌تر شدن طلوع صبح و بیدار کردن جان‌های خفته، نیروی یاری کننده‌ای باشد، درگیر این دغدغه‌ها بماند؟؟!!

اندک‌اند آنانی که برای نزدیک شدن طلوع مهر از جانشان مایه بگذارندو برای ظهور جامع اسماء تلاش کنند، ولی پیدا می‌شوند..
در این میان هرکس فانوس راهش را یافت برنده‌ی بازی است.
 در این بازی بازنده کسی است که این مدت عمر کوتاه تلاشی برای یافتن چراغش نکرده. ولی می‌توان بازی‌ای کرد که بازنده نداشته باشد یعنی همه و همه به دنبال یارشان باشند.. به دنبال جانان خویش..
یعنی دیگر قلب خفته‌ای میان قلب‌های بیدار نباشد و همه‌ی جان‌ها بیدار و منتظر طلوع صبح باشند..
در این فضاست که بوی بهار احساس می‌شود.
گویی قلب‌های خفته بسیارند و چراغی که راه را نشان دهد کمیاب...

چرا "جانان خویش" را فراموش کرده‌ایم؟! ما به خاطر چه چیزی خلق شدیم؟ هدف اصلی‌مان چیست؟
چرا تربیت جوانان ما باید طوری باشد که به‌جای پیدا کردن چراغی برای هدایت، دل‌مشغولی‌های دنیا سردرگمشان کرده؟؟!
و بسیار است پرسش‌ها در مورد آنچه در جامعه‌ی امروز انسان‌های زیادی را به خواب غفلت فروبرده..
آیا میدانید این مشکلات از کجا سرچشمه می‌گیرد؟؟!
همه‌ی این‌ها به خاطر تربیت است. اگر کسی فرزندش را صحیح تربیت کند، فرزند چون صحیح تربیت‌شده دیگر قلبش غفلت نمی‌کند، جانان خویش را فراموش نمی‌کند، این شخص خدا را در تک‌تک لحظاتش احساس می‌کند؛ زیرا هدفش را عشق به الله انتخاب کرده. عشق به امام، عشق به جامع اسماء و این، همه‌ی مسیر زندگی او را تعیین و تأمین خواهد کرد.
 
...بوی گلستان را با تمام وجودم احساس می‌کنم،
لحظه‌ای که بوی گلستان احساس شود بوی بهار هم احساس می‌شود، زمانی که بوی بهار احساس شود بوی یوسف زهرا (س) هم استشمام می‌شود..
ظهور نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود..
این تلنگری است برای خفتگان.. هنوز هم فرصت باقی ست..
ولی هرچه زودتر باید دست‌به‌کار شد؛ چون فرصت خیلی کم است.. خیلی کم.. او منتظر است..
منتظر جان‌نثاران عشق...

زهرا جان‌نثاری دانش‌آموز 16 ساله

  • نشریه آیینه روبرو


مقصود از قلب چیست؟
بهتر است پاسخ این سؤال را در حقیقت وجود انسان جستجو کنیم. فلاسفه و عرفا و روان شناسان، هریک به سهم خود، به غور در این دریای نامتناهی پرداخته‌اند و هریک تا حدودی به کشف رازهای آن موفق شده‌اند و به تعاریفی از آن پرداخته‌اند اما شاید عرفا در این زمینه موفق‌تر از دیگران بوده‌اند، ایشان با تمثیلاتی لطیف و عناوینی باشکوه به تبیین آن پرداخته‌اند که دلالت بر رفعت مقام و علوّ مرتبت آن در اندیشه و عرفان اسلامی می‌کند. از آن جمله: معدنِ ایمان، محل نورِ عقل، محل رؤیت، بیت حق، مشعر الهی، مکان علم و نور، زجاجه، عرش الله و ... تا بالاخره حقیقت جامعه انسانیت که جامع جمیع حضرات و مظهر هویت ذاتیه با تمامی اسماء و صفات است.


قلب، مرکز شناخت و چشیدن حقایق و ادراک واقعیت‌هاست .از جهت گردیدن و تقلیبش در حالت و اطوار مختلف، چون گاهی با طبیعت و گاهی باعقل است، به هردو طرف جذب، و در دوعالم رفت‌وآمد دارد؛ قلب نامیده می‌شود.
قلب انسان لطیفه ایست که متوسط است بین نشئه ملک و ملکوت و عالم دنیا و آخرت. یک وجهه‌ی آن به عالم دنیا و ملک است و بدان وجهه تعمیر این عالم کند؛ و یک وجهه‌ی آن به عالم آخرت و ملکوت غیب است و بدان وجهه تعمیر عالم آخرت و ملکوت نماید. پس قلب به‌منزله آیینه دورویی است که یک روی آن به عالم غیب است و صور غیبیه در آن منعکس شود و یک روی آن به عالم شهادت است و صور ملکیه دنیاویه در آن منعکس شود.(امام خمینی، چهل حدیث، ص ۳۹۹- ۴۰۰)


حقیقت انسان همان قلب اوست و انسان در قلب خود خلاصه می‌شود. به‌وسیله قلب است که آدمی می‌تواند با حقایق عالم مرتبط شود. انسان باعقل خویش می‌تواند به وجود حقایق پی ببرد ولی آن بعد از ابعاد وجودی انسان که می‌تواند با حقایق ارتباط برقرار کند و با آن متحد شود و انسان را از نور آن‌ها بهره‌مند کند، قلب اوست.


 جایگاه قلب آدمی آن‌قدر رفیع است که در روایات به‌عنوان حرم خدا و خزینه خدا معرفی می‌شود. قال الصادق علیه‌السلام: القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله: دل حرم خداست، پس در حرم خدا، غیر خدا را ساکن مکن. بحارالانوار، ج 70، ص 25.
البته باید در نظر داشت که قلب انسان با هبوط بر ارض و براثر حجاب‌های ظلمانی متنوع، از حیات واقعی و صورت اصلی خویش محجوب شده و منزلت اصلی خود را از دست‌داده است. منزلت واقعی دل بالاتر از آن است که به تصور آید. قلب انسان در صورت اصلی خود مظهر وجه الله و تجلی‌گاه اسماء الهی است. با قرار گرفتن روح در بدن مادی و با آلوده گشتن آن به تعلق‌ها و خصلت‌های ظلمانی و رذایل عقیدتی و خلقی، صورت اصلی و حقیقت انسان به فراموشی سپرده‌شده است.


شناخت صورت اصلی خود بهترین محرک است که انسان برای رفع حجاب‌هایی که چهره اصلی او را پوشانده به مجاهدت پردازد.
برای اینکه قلب حالت و استعدادی یابد که به شهود حقایق هستی و آنگاه حقیقه الحقایق برسد؛ بایستی سیر تکاملی را طی کند و از انواع موانع و آلودگی‌ها رهایی یابد و به نهایت زلالیت و سلیم شدن برسد. به همین دلیل بایستی از قلب محافظت نمود و آن را پرورش داد. راهکارهای پرورش قلب به‌وسیله شریعت الهی بیان‌شده است.


چنین استعدادی در انسان‌ها هست و شریعت الهی با عباداتی که آورده به چنین حضوری کمک می‌کند. با انجام دستورات شرعی می‌تواند جهت جان را برای تحقق چنین شرایطی جلو ببریم تاجانمان وسعت یابد و اتحاد محقق شود.
اگر قلب مؤدب به حضور الهی شد، بقیه اعضا تحت تأثیر قرار می‌گیرند و اینکه گفته شد شرط قبولی اعمال حضور قلب است، چون در این حالت است که انسان نظر به‌حق دارد و این‌همه‌ی مقصد است و هراندازه انسان از یاد خدا منصرف باشد از مقصد حقیقی خود منصرف شده است.


زهرا پور کبیریان 13/02/94

  • نشریه آیینه روبرو

شهید بهشتی می‌فرمایند: دانشجو مؤذن جامعه است، اگر دانشجو خواب بماند نماز امّت قضا می‌شود. در کتاب رساله حقوق امام سجاد (علیه‌السلام) در قسمت حقوق مؤذن آورده شده است؛ «وَ أمّا حَقُّ المُؤذِّن أنّ تَعلَم أَنَّه مُذَکِّرُ لَکَ رَبَّک عَزَّوَجَل...» نوشته است که مؤذن مُذکِّر است، مُذکِّر یعنی کسی که «ذکر» می‌کند و به یاد می‌آورد. در تعبیر و تفسیر «ذکر» امام خامنه‌ای می‌فرمایند: «ذکر یعنی یاد حقیقت.»

با این تعبیرات برمی‌گردیم به سخن شهید بهشتی و مطابق آنچه گفته شد جمله را با شرح و بسط بیشتر ملاحظه می‌نماییم: دانشجو مُذکِّر جامعه است یعنی باید جامعه را در حال ذکر نگاه دارد. فعل و قول دانشجو باید یاد حقیقت را در جامعه بگستراند و ملت را از غفلت و جهل وارهاند. پس مسلم می‌شود که دست‌یابی به حقیقت کاری است که از عهده‌ی علم و عالم برمی‌آید.
اهمیت حقیقت در آنجاست که اگر بخواهیم مشکلات مادی و معنوی ما رفع شود باید واقعیت را مطابق با حقیقت قرار دهیم تا به این مهم دست‌یابیم. حقیقت هیچ‌گاه مذموم نیست و کسی حتی فکر آن را ندارد که درصدد اصلاح حقیقت گامی بردارد مثل عدالت، عدالت یک حقیقت است و همه‌ی انسان‌ها بلااستثنا طالب این حقیقت‌اند اما واقعیت این‌طور نیست، واقعیت آن چیزی است که واقع است و ما با آن مواجهیم. مسلماً واقعیت همیشه مطلوب نیست و می‌تواند مذموم باشد مثل شرایط امروز جهان که بی‌عدالتی در آن بیداد می‌کند.

 پس وقتی ما زندگی صحیح و سلیمی خواهیم داشت که واقعیات آن مطابق حقیقت قرار بگیرد و تنها راهی که می‌شود به این هدف رسید مسیر علم و دانش است. امروز بزرگ‌ترین ذکر و بزرگ‌ترین دارو برای درمان معضلات مادی و معنوی جامعه، کار علمی متقن است؛ و به‌راستی ما به‌غیراز دانشجویان و اهل علم از چه کسی باید این انتظار داشته باشیم؟

دانشجو باید شرایط و مسائل زمان خودش را دقیق بشناسد و درصدد باشد تا موانع پیش روی مردم، کشور، جامعه و انقلاب را بردارد و نقاط قوت حرکت انقلابی را تقویت کند. تنها دانشجویی می‌تواند این وظیفه را متحمل بشود و به سرمنزل مقصود برساند که «پیروی خط امام» باشد پیروی خط امام بودن برچسبی نیست که بشود بر کسی چسباند و او را ولایی کرد، نه پیروی خط امام بودن یعنی فلسفه بودن و حضور شخص در دانشگاه به خاطر فرمان امام باشد که فرموده‌اند: «امروز مهم‌ترین عرصه برای پیشرفت کشور عرصه‌ی علم است».

دانشگاه‌های کشور، همه حقّ عظیمى بر انقلاب و نظام و پیشرفت جریان علم و فرهنگ در کشور دارند. امروز نسل روشنفکر دانشگاهى، یک مسؤولیت ویژه دارد...
سعید ابراهیمی



  • نشریه آیینه روبرو