نشریه آیینه روبرو

ماهنامه علمی،فرهنگی،سیاسی آیینه روبرو-دانشگاه اصفهان

نشریه آیینه روبرو

ماهنامه علمی،فرهنگی،سیاسی آیینه روبرو-دانشگاه اصفهان

۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است


رسالت انبیا  چیست؟

آنچه ما را بر آن می‌دارید که به این بحث بپردازیم آن است که دراین‌بین هرکدام از متفکران دیدگاه خاصی را بیا ن داشته‌اند و هرکدام از این دیدگاه‌ها ،خود نتایجی را در برداشته است. و این نظرات و نتایج حاصله ،نسبت به امامان معصوم هم کشیده شده است.و همین نظریات است که خود منجر به قبول یا ردّ نظریه ولایت‌فقیه  می‌شود.

بی‌شک  ارسال نبی برای هدایت بشر است  و هدف این است که بشر را که از وطنش دورافتاده است به  موطن خود بازگرداند / من از دیار حبیبم ،نه از بلاد غریب       مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
اساساً نبی هم بدین خاطر باید معصوم باشد و باید خود از گناه و خطا مصون بماند چراکه رسالتی چنین سنگین بر گرده اوست.چراکه نبی بازندگی و سرمایه(عُمر) بشر سروکار دارد کسی از چنین فردی نمی‌پذیرد که بگوید این قسمت قول یا کردارم اشتباه بوده است.چه رسد به اینکه گناهکار بودنش را بپذیرند.

پس متقن است که این رسالت رسالتی سنگینی است که به عهده نبی است ولی آیا فقط با موعظه و تربیت فردی این حیات طیبه برای بشر حاصل می‌شود؟
امام خمینی در ضمن اهمیت مبارزه با ظلم اشاره می‌کند که «انبیا هم که مبعوث شدند،برای این مبعوث شدند که معنویات مردم را و آن استعدادها را شکوفا کنند که در آن استعدادها بفهمند به اینکه چیزی نیستیم و علاوه بر آن،مردم را ضعفا را از تحت سلطه استکبار بیرون بیاورند.از اول انبیا این دو شغل را داشته‌اند شغل معنوی که مردم را از اسارت نفس خارج می‌کند ازاسارت خودش خارج کنند(که شیطان بزرگ است) و مردم وضعفا را از گیر ستمگران نجات بدهند.این دو شغل شغل انبیاست»

اگر معتقد باشیم که رسالت  انبیا جز رساندن بشر به موطن خود و به حیات  طیبه نمی‌باشد با توجه به گفته امام به‌هیچ‌عنوان فقط با موعظه فردی وصرفا با خروج انسان از اسارت نفس این حاصل نشود بلکه  حیات طیبه بشر آنگاه دست می‌یابد که جنبه دیگری از رسالت نبی را هم مدنظر قرار دهیم و آن جنبه‌ی مبارزه با ظلم می‌باشد .بنا بر بیان امام خمینی، مبارزه با ظلم و استکبار بر گرده‌ی انبیاست. به همین خاطر است که می‌بینیم ابراهیم علاوه بر اینکه مردم را به یکتاپرستی دعوت می‌نماید و آن‌ها را از پرستیدن بت، نهی می‌کند همان ایشان‌اند که خود تبر بر دوش می‌گیرد و با ظلم به مبارزه برمی‌خیزد و این بت‌ها را که استکبار برای منافع خود پشتیبانی می‌کرد با دست یداللهی خویش به خاک می‌کشاند.

  و همین‌طور محمدامین(سلام خدا بر اوواهل بیت او) که از همان زمان که دعوتی آشکار بر عهده ایشان نهاده شده است، با بزرگان قریش به مبارزه می‌پردازد .اگر این‌گونه می‌بود که نبی فقط به موعظه فردی بشر و به‌صرف ارتقای انسان توجه داشت و به ارتقای اجتماعی – که مبارزه با ظلم از مهمات آن است_توجهی نداشت این‌همه قتل نبی در تاریخ به ثبت نمی‌رسید،آن‌ها با ظالم درگیر شده بودند که جانشان برای این مستکبران گران آمد ه، آن‌ها را به قتل می‌رساندند.
پس مطمئناً بی‌انصافی است که این‌همه تلاش نبی و رسول را نادیده بگیریم و بگوییم مبارزه به ظالمان  جزء رسالت نبی نبوده است.
حال که به‌وضوح رسید نبی اساساً آمده است که با ظالم مبارزه کند تا حق را جلوه‌گر نماید( خلوت دل نیست جای صحبت  اضداد / دیو چو بیرون رود ،فرشته درآید) به تبادر این سؤال حاصل می‌آید که مبارزه با ظلم،چه ارتباطی با رسالت تشکیل حکومت برای نبی می‌تواند داشته باشد؟

باید گفت اساساً ظلم را آنگاه می‌توان از بنیان نابود کرد که حکومت الهی برقرار شود.
حاکم شدن الله (حکومت الهی) است که ریشه‌های ظلم را سست و سپس نابود می‌کند،پس چطور می‌توان به این قائل شد که نبی با ظالم و مستکبر باید مبارزه کند ولی تشکیل حکومت را از وظایف او ندانست؟

همین است که می‌فرماید«جاء الحق وزهق الباطل»
این‌یک قاعده است که برای نابودی باطل و ظلم باید الله حاکم شود،اگر مهم‌ترین وظیفه نبی را برپایی قسط و تشکیل حکومت ندانیم باید به همین حکومت‌ها و تمدن بشری واومانیسمی دلخوش شویم  که آن‌ها خود عین باطل‌اند.
بنابراین باید گفت آنانی که این‌چنین می‌اندیشند، به امری(رسالت مبارزه با ظلم) قائل اندولیکن مقدمات آن(رسالت تشکیل حکومت) را لازم نمی‌دانند .
و این امری است محال...

وجیهه زارعی


  • نشریه آیینه روبرو

معرفی موضوع مهدویت، آن‌چنان‌که هست، نه آن‌طور که معرفی می‌کنند، افق و راهنمای تمدن اسلامی است. درواقع آرمان انقلاب اسلامی، تحقق تمدن اسلامی به‌عنوان بستر و زمینه ظهور آخرین منجی الهی است. ما برای شناخت زندگی طیبه و تحقق آن باید به‌خوبی امام عصر را بشناسیم.

امام در باطن و اساس خلقت جایگاهی خاص دارد و کل موجودات هستی ازجمله انسان با این مقام نسبت و ارتباطی ویژه دارند. امام واسطه فیض الهی برای تمام عالم هستی، نقطه‌ی وصل زمین و آسمان و اتصال تشریع و تکوین است.
امام نسبت و ارتباط بخصوصی با پروردگار عالم دارد و به‌عنوان انسان کامل، تجلی دهنده و آینه‌ی تمام نمای خداوند در کل عوالم هستی است به‌طوری‌که هر موجودی برای اتصال به مبدأ هستی ناگزیر به تمسک به این بزرگواران است، خواه بداند یا نداند.
از طرفی ما باید امام معصوم را به‌عنوان خلیفه‌الله و معدن علم و ذخیره الهی بشناسیم و به‌واسطه راهنمایی‌ها، احادیث، غور و تعمق در سیره‌ی علمی و عملی و ... با تکوین و حقیقت هستی آن‌ها آشنا واجین شده همچنین با نوع نگرش، تفکر و سبک زندگی ایشان آشنا شویم  تا با الگو گیری از آنان اساس تمدنی ماندگار و اصیل و توحیدی را بنا نهیم.

اگر ما به جایگاه انسان کامل (امام معصوم) واقف شویم ،خواهیم دانست که سیر و کمال انسان در سیر به سمت این مقام عظیم است و باطن معصوم همان صراط  مستقیم و مسیر سیرتوحیدی است و این مقام مرکز هستی و مقصد و هدف خلقت انسان است چراکه این همان اوج مقام عبودیت است.

انسان باید در تمامی جوانب زندگی همگام با انسان کامل و تکوین عالم باشد و برای قرار گرفتن در این مسیر باید تمام برنامه‌های خود را بر شریعت منطبق کند و تمدن اسلامی بستر این هماهنگی است.
اگر تمدن‌های گذشته از بین رفته‌اند و تمدن مادی و غیردینی حال حاضر سیطره یافته به این دلیل است که محور و الگو را گم‌کرده‌ایم! و مقام امام و جایگاه امام به‌عنوان الگوی زندگی طیبه مورد غفلت قرارگرفته است! و به فراموشی سپرده‌شده و بشر مسیر حقیقی حیات خود را فراموش کرده است! این وظیفه‌ی ماست تا امام را در تکوین و تشریع بشناسیم وزندگی خود را بر طبق آن تنظیم کنیم.

فرزانه صالحی



  • نشریه آیینه روبرو

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست/عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

مدیریت عرفانی محصول نگاهی وحدت‌آفرین به انسان و ماهیت انسان است. نگاهی که او را در جایگاه خلیفه الهی خدا دانسته و سرشار از محبت نسبت به انسان است دقیقاً همان‌گونه که اسلام در معرفی انسان می‌کوشد. این طرز نگاه نسبت به انسان و اشاعه آن در سطح جهانی قطعاً همراهی و همدلی اقشار مختلف مردم جهان را با اشاعه دهنده آن در پی خواهد داشت چراکه فطرت بشر ذاتاً متمایل به این نوع نگاه نسبت به خود است. گویی ندای باطن خود را به گوش جان می‌شنود وقتی می‌شنود که:"اومانیسم نه‌تنها مبدأ بلکه هیچ مقصد معینی نیز برای او تعریف نکرده است لذا مسیر واحدی هم به او عرضه نکرده است و بلکه او را در فردیت خود سردرگم رها کرده است و جز یک زندگی تنش‌زا با دیگران برای او چیزی رقم نزده است."

فقه به‌عنوان معرف الزامات، مناسک و اعمال دینی راه و رسم رسیدن به کمال را برای انسان هموار می‌کند اما عمل به آن از جانب مردمان جز از طریق نفوذ دادن آن در قلوب ایشان محقق نمی‌شود. این نفوذ جز از راه عرفانی و جذب قلوب جهانیان به آن قابل تحقق نیست راهی که باعث می‌شود همه و همه (جز مستکبرین، منافقان و گردنکشان) عاشقانه دل درگرو عمل به آن‌ها سپارند.

عرفان در حوزه دل و احساس مردم به گسترش معارف بلند الهی و انسانی می‌کوشد و فقه تنها در حوزه الزام و عمل. بعد سوم دین هم یعنی حوزه عقل که پرداختن آن بر عهده فلسفه و علوم کلامی و عقلی است راهی دیگر است که می‌کوشد با تمسک به آن مستکبرین و منافقانی را که از سر هوای نفس و غلظت زنگار فطرت به هر طریق و عامدانه از پذیرش آموزه‌های عمیق الهی سرباز می‌زنند از راه کلام، مباحثات و احیاناً مناظره‌های رودررو در حوزه عقل به چالش بکشد تا پوچی تفکرشان هم بر خودشان و هم بر دیگرانی که از مکتب ایشان پیروی می‌کنند نمایان شود.
در مدیریت عرفانی هر سه بعد و راه در نظر گرفته می‌شود البته حوزه عمل آن بیشتر به عهده مراکز دینی است و ولی دو حوزه دیگر به عهده کلیه نهادهای حکومتی و دینی است. فروگزاردن یکی از این سه بعد توسط یکی از نهادها ضربه مهلکی بر پیکره دین، کمال انسان‌ها و وجهه جهانی شریعت الهی وارد می‌کند.

به‌طورکلی مدیریت عرفانی مدیریتی است که از طریق عرفان به جذب قلوب مردمان جهان و تحریک و برانگیختن احساسات ایشان، از طرق فلسفه به بی وجهه نمودن ایدئولوژی ظالمان از طریق عقلی و از طریق فقه به مبارزه با مراکز فسادی که عامدانه، عالمانه و سازمان‌دهی شده در پی اشاعه فحشا و ایجاد  تفرقه در جامعه اسلامی‌اند می‌پردازد.

وجه‌تسمیه مدیریت عرفانی به دلیل بی‌اهمیت بودن حوزه‌ها و ابعاد دیگر دین نیست بلکه به دلیل این است که عرفان ظرف اجرای فقه و توسل به فلسفه در حوزه مدیریت است. تا زمانی که علاقه‌ای وجود نداشته باشد نمی‌توان انتظار عمل به احکام دین را از مردم انتظار داشت و تا زمانی فطرت انسان‌ها متوجه حقیقت نشود حتی با اقناع عقلی انسان‌ها در باب بطلان مکاتب غیر الهی ، نمی‌توان آن‌ها را مؤمن به شریعت الهی دانست. (عقل تنها حق و باطل را مشخص می‌کند اما عرفان نسبت به باطل بودن یک مکتب و حق بودن مکتبی دیگر یقین قلبی وایمانی ایجاد می‌کند.)
منبع: چکیده‌ای تحلیلی از "مجموعه سخنرانی‌های دکتر محمود احمدی‌نژاد و مهندس اسفندیار رحیم مشایی" پیرامون "انسان" و کتاب "آوای خرد" اثر "استاد بهمن شریف‌زاده"
سپهر راهی


  • نشریه آیینه روبرو

-مقدمه‌ای در حضور قلب

شاید تاکنون برای شما هم این سؤالات پیش‌آمده باشد که چرا مدتی است از عبادات خود حظی نمی‌برم و راضی نمی‌شوم؟ نکند برایم عادت شده باشد؟
از انجام این اعمال قرار است چه چیزی به دست آورم؟
چرا باوجود دانستن و آگاهی از اعتقادات دینی پس از مدتی آن را فراموش می‌کنم و از آن‌ها غافلم؟
تاکنون اتفاق افتاده که کتابی را مطالعه کرده و از مطالبش لذت ببرید ولی وقتی یک ماه دیگر سراغ همان کتاب می‌روید گویی آن را تاکنون نخوانده‌اید؟

حقیقت آدمی قلب اوست؛ هر عملی نیز دارای حقیقتی است؛ باید متوجه بود که قلب انسان که حقیقت اوست با حقیقت عمل مرتبط شود تا نتیجه موردنظر به دست آید. عمل حقیقی، عمل قلبی است که در اثر آن جان انسان از عالم ماده به‌سوی عالم غیب و معنویت سیر می‌کند. احتمالاً تاکنون تجربه کرده‌اید که در نماز به‌محض اینکه انسان سعی می‌کند تمام توجه خود را برای حضور در پیشگاه خداوند متمرکز کند، در همان حال افکار و خیالات از درودیوار به‌طرف انسان هجوم می‌آورند، دلیلش چیست؟ چون در نماز قصد داریم از عالم کثرت به ساحت عالم معنا و وحدت سیر کنیم.

اگر روح اعمال و عبادات که عبارت از توجه به خدا و عبودیت است برای انسان حل نشود و انسان سعی نکند در واجبات خودش را به عبودیت خدا نزدیک کند کارش سطحی است.

بهترین عرصه برای تمرین حضور قلب در نماز است. «و اعلم انّ کلّ شیء من عملک تبع لصلاتک» (نهج‌البلاغه، نامه 27) همه‌ی کار انسان تابع نماز است. حضور قلب یعنی انسان ازآنچه که می‌گوید و آنچه در ذهنش می‌گذرد و بر زبانش جاری می‌شود، غافل نباشد؛ انسان توجه دارد که یک مخاطبی دارد، گوش می‌کند و حرف میزند. در نماز هم همین‌جور باشد؛ یک مخاطبی داشته باشیم، با او حرف بزنیم. اگر کسی معنای نماز را هم نداند، اصلاً نداند معنای این عبارات چیست، اما همین‌قدر بداند دارد با یکی حرف میزند، باخدا حرف میزند، این قضیه انسان را نزدیک می‌کند؛ تا اینکه حالا معنایش را میدانیم و تفسیرش را میدانیم و چندین کتاب درباره‌اش خوانده‌ایم، اما وقتی‌که نماز می‌خوانیم، بالمرّه یادمان می‌رود که چه‌کار داریم می‌کنیم.

 وقتی بنده مؤمن به نماز بایستد، خدای تعالی نظر به‌سوی او کند- یا فرمودند خدای تعالی اقبال به او کند - و رحمت از بالای سرش سایه بر او افکند و ملائکه فروگیرند اطراف و جوانب او را تا افق آسمان و خدای تعالی ملکی را موکل او کند که بایستد بالای سر او و بگوید: ای نمازگزار، اگر بدانی چه کسی نظر می‌کند به‌سوی تو و با که مناجات می‌کنی، توجه به‌جایی نمی‌کنی و از موضعت جدا نمی‌شوی هرگز. (مستدرک الو سائل، کتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه، باب 2، حدیث 22)

حضور قلب یعنی خود را در محضر علم الهی دانستن، در محضر خدا دانستن. با توجه به حدیث رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله که می‌فرمایند «عبادت کن خدای تعالی را چنانچه گویا او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را می‌بیند». (بحارالانوار، ج 74، کتاب الروضه، باب 4، حدیث 3) همه‌ی حالات خود را، حرکات خود را، نیّات خود را، خطورات قلبی خود را در معرض و محضر علم الهی دانستن؛ و اگر این حاصل شد، آن‌وقت توجه ما به کارهایمان، به حرف‌هایمان، به رفت‌وآمدهایمان بیشتر خواهد شد؛ توجه می‌کنیم که چه میگوییم، کجا می‌رویم، چه اقدامی می‌کنیم، چه حرف می‌زنیم، وقتی انسان خود را در محضر الهی دانست، بیشتر متوجه کارها و حرکات و رفتار خود می‌شود. عمده‌ی اشکالات ما به خاطر غفلتی است که از رفتار و اعمال خودمان می‌کنیم. وقتی انسان از حال غفلت خارج شود، توجه کند که دارد دیده می‌شود، محاسبه می‌شود - «انّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون» (سوره جاثیه-29). همه‌ی حرکات او، کارهای او در محضر پروردگار است.
قبولی نماز و عبادات به اقبال قلب است که اگر اقبال قلب در نماز نباشد، لایق محضر حضرت حق نیست و موردقبول واقع نمی‌شود؛ و آن مقدار از نماز و یا هر نوع عبادتی موردقبول واقع می‌شود که انسان قلبش حاضر است.
وقتی احرام بستی در نماز، اقبال کن بر آن، زیرا که وقتی اقبال نمودی، خداوند به تو اقبال فرماید و اگر اعراض نمایی خداوند از تو اعراض کند. پس گاهی بالا نمی‌رود از نماز مگر ثلث یا ربع یا سدس آن، به‌قدری که نمازگزار اقبال به نماز نموده و خداوند عطا نمی‌فرماید به غافل چیزی.(مستدرک الو سائل، کتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه، باب 3، حدیث 7)

از ما خواسته‌شده که در حال نماز، دلمان را به پیشگاه پروردگار ببریم؛ از دلمان حرف بزنیم، بادلمان حرف بزنیم.
پس کلید گنجینه اعمال و باب الأبواب همه سعادت، حضور قلب است که با آن فتح باب سعادت بر انسان می‌شود و بدون آن جمیع عبادات از درجه اعتبار ساقط می‌شود.
زهرا پور کبیریان. 16/01/94

  • نشریه آیینه روبرو


هرگاه صحبت از خواندن نماز می‌شود، از ظاهر نماز حرف به میان می‌آید و اصل و پایه‌های نماز و حقیقت نماز نادیده گرفته می‌شود.
نماز یک عمل است که در شریعت‌های الهی به‌عنوان یک عمل نیک از آن صحبت می‌شود و در همه ادیان الهی نیز نماز وجود دارد...
اما به‌راستی نماز چیست؟
ادبِ آداب نماز چیست؟
حتی در ادیان دیگر هم آداب نماز چگونه بوده است؟
آیا نماز همین حرکاتی است که به‌ظاهر انجام می‌دهیم؟
چرا نماز در دین اسلام، ستون معرفی‌شده است؟

آنچه امروز با آن روبرو هستیم این است که افراد اشتباهاً به دلیل سبک و روش و قاعده زندگی که برای آن‌ها وجود دارد نماز را همین عمل ظاهری تصور می‌کنند. درصورتی‌که نماز فراتر از این است که ما آن را فقط در چند عمل خلاصه کنیم.
بارها این حدیث را شنیده‌ایم که نماز نور چشم پیامبر بوده است و یا بر درودیوار شهر ممکن است گاهاً تابلویی با این مضمون دیده باشید.
اگر نور چشم پیامبر خلاصه در همین اعمال ظاهری باشد، پس چرا به‌عنوان انسان این عصر که همان اعمال ظاهری را انجام می‌دهیم نوری برایمان ایجاد نمی‌کند؟
اصلاً تعبیر از نور چیست؟
نور یعنی چیزی که با آمدن آن جاده یا راهی که در آن هستیم و یا می‌خواهیم برویم، مشخص شود. حال این سؤال پیش می‌آید:
منِ انسان این عصر قرار است کجا بروم؟ یا بهتر است بگویم انسان قرار است کجا برود که نیاز به نور دارد تا با آن بتواند حرکت کند؟
می‌گویند نماز یعنی حرکت هر شخص به سمت معراج؟!!!
آیا من به‌عنوان جوان امروز معراج را می‌دانم چیست؟ که خواستار حرکت به‌سوی آن باشم؟

اصلاً انسان این زمانه در کدام عالم در حال زندگی است که معراج، نور، انسان و سعادت را بشناسد؟ در وضعیت تفکر کنونی انسان حتی وقت فکر کردن به این مسائل را هم ندارد چه برسد به اینکه تلاشی بکند در جهت شناخت این هدف‌ها...
انسان عصر من سیر در نورِ سریع‌ترین و زیباترین تکنولوژی‌های روز جهان را خواستار است.
حال با تمام توصیفات که شد یک گام بالاتر می‌آییم. انسان تا کجا در عصر تکنولوژی پیش می‌رود؟ تا جایی که برسد به چیزی شبیه به آرمان‌شهرهای مردم آمریکا...
اما انسانی که با تمام توانش در معراج تکنولوژی سیر کرده، چگونه شده است؟
آیا آن‌ها حقیقت انسان را شناختند؟
انسان بدون ابزار چیست؟
حال ما سخن از جهانی دیگر می‌زنیم که در آن وسیله پرواز، نماز معرفی‌شده است و این را باید دانست که بشر امروز را باید بر سر سرچشمه نماز بنشانی و از آداب قلبی نماز بگویی تا او شروع به خواندن و انجام آداب بیرونی نماز کند.
انسان این زمان دیگر با یک بایدونباید کارش حل نمی‌شود.
بازهم یک سؤال دیگر
سرچشمه چیست؟ کجاست؟ چگونه می‌توان سرچشمه را یافت؟
ابتدا برای قدم گذاشتن درراه سرچشمه باید انسان قدم درراه شناخت خود بگذارد و خود را آن‌گونه که هست بشناسد. در این شناخت مقصد و مقصود فقط جسم نیست. قدم درراه شناخت خود به تمام آنچه هست.
و گام دوم برای رسیدن به سرچشمه این است که انسان معبودهایی که می‌پرستد را بشناسد. حقیقت معبودی به نام الله را بشناسد و الله را هم بشناسد و بفهمد.

مرضیه عربیان
  • نشریه آیینه روبرو
پیروی از الگو، در مسیر رشد و تکامل انسان، یک اصل ذاتی است که در فطرت همه‌ی انسان‌ها وجود دارد.  این الگوها تجسم عینی و خارجی اهدافی هستند که انسان‌ها برای زندگی خود، متصور می‌شوند و به سمت آن حرکت می‌کنند. خدای متعال در جهت پاسخگویی به این نیاز فطری انسان‌ها، از میان بندگانش، تعدادی را به‌عنوان الگو و نمونه‌های عینی انسان کامل، در میان انسان‌ها برگزیده، تا هیچ‌گاه انسان‌ها، در انتخاب راه و هدف، دچار سردرگمی نشوند. در قرآن آمده است که" و بالنجم هم یهتدون"، یعنی خداوند، ستاره‌های درخشانی را در آسمان حیات بشری برای روشن کردن راه و نشان دادن هدف به انسان‌ها قرار داده و انسان عاقل در ظلمات دنیا برای رسیدن به هدف حقیقی خلقت خود از نور این ستاره‌ها بهره می‌گیرد و مسیر رشد و کمال خود را به‌درستی می‌پیماید.

 یکی از این ستاره‌های پرنور، حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله علیها است، که باید در زندگی  ایشان دقیق شد، با نگاهی نو آن زندگی را شناخت، فهمید و به معنای واقعی کلمه آن را الگو قرارداد.

 اینکه حضرت زهرا را به یک جامعه‌ی محدود انسانی و یک دوره‌ی کوتاه تاریخ حیات بشریت، منحصر و محدود کنیم، نوعی اجحاف و کم‌لطفی در حق حضرتش روا داشته‌ایم. شخصیت حضرت زهرا، شخصیتی جهانی و همیشگی است. وجودی سراسر، نور خالص که الگو و نمونه‌ی انسانی، کامل و عبد مطلق خدا برای نه‌فقط زنان مسلمان که برای همه‌ی بشریت، و در همه‌ی ادوار تاریخ است

 برخلاف تعریفی که از اهل‌بیت به جامعه، ارائه می‌شود که گویا انسان‌هایی ماورایی و دور از دسترس و دست‌نیافتنی هستند؛ اهل‌بیت طوری زندگی کردند و به‌گونه‌ای مشی کردند که همیشه در دسترس باشند. ائمه علیهم‌السلام، در قله و اوج کمال انسانی قرار دارند و همه‌ی بشریت را به سمت خود و به سمت آن قله دعوت و هدایت می‌کنند. هر کس که به دنبال سعادت و کمال جاودانی است، و قصد دارد که منتها مرتبه و درجه‌ای را که شایسته‌ی مقام انسانی است کسب کند، باید به دنبال ایشان راه بیفتد و از هر آنچه که ایشان برای پیمودن این مسیر به انسان‌ها عرضه می‌دارند، تبعیت کند.
سیره زندگی حضرت زهرا سلام‌الله علیها، در سه محور کلی قرار می‌گیرد:

 الف.سیره عبادی و معنوی

 ارزش هر انسان در مسیر رشد و تکامل و حرکت به‌سوی هدف خلقت، به میزان درجه‌ی عبودیت و بندگی خداست. بر همین اساس، ارزش فاطمه‌ی زهرا (سلام‌اللَّه‌علیها) نیز، به عبودیت و بندگی خداست.اساس، بندگی خداست. ازاین‌روست که در تشهد نماز هم این‌گونه می‌خوانیم" اشهد ان محمداً عبده و رسوله"؛ اول عبودیت مطرح می‌شود و پس‌ازآن رسالت،درنتیجه عبودیت خدا یک معیار و شاخص است.

 حضرت زهرا هم‌پایه و هم سنگ امیرالمؤمنین علیه‌السلام است. او کسی است که وقتی در محراب عبادت می‌ایستد ملائک به او سلام می‌دهند و این‌گونه او را مورد خطاب قرار می‌دهند: " یا فاطمة انّ اللَّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین"این مقام معنوی فاطمه‌ی زهرا است.

 ب. سیره خانوادگی و تربیتی و رفتاری

 امام خامنه‌ای دراین‌باره می‌فرماید:

 "فاطمه زهرا سلام‌الله علیها، مثل کانونی برای مراجعات مردم و مسلمانان است. او دخترِ کارگشای پیغمبر است و در این شرایط، زندگی را باکمال سرافرازی به‌پیش می‌برد، فرزندانی تربیت می‌کند مثل حسن و حسین و زینب؛ شوهری را نگهداری می‌کند مثل علی و رضایت پدری را جلب می‌کند مثل پیغمبر! راه فتوحات و غنائم که باز می‌شود، دختر پیغمبر ذرّه‌ای از لذّت‌های دنیا و تشریفات و تجملات و چیزهایی را که دل دختران جوان وزن‌ها متوجّه آن‌هاست، به خود راه نمی‌دهد"[1]

 ث. فعالیت‌های انقلابی و مجاهدات و مبارزات

امام امت درباره سیره مبارزاتی و جهاد این بزرگوار این‌گونه می‌فرمایند:

"از سوى دیگر، زندگى آن بزرگوار مشحون است به مجاهدت؛ مثل یک سرباز فداکار در عرصه‌هاى مختلف، این بزرگوار حضور فعال و مؤثر دارد. از دوران کودکى در مکه، در شعب ابى‌طالب، در کمک‌رسانى و روحیه دهی به پدر بزرگوارش، تا همراهى با امیرالمؤمنین در مراحل دشوار زندگى در مدینه، در آن جنگ‌ها، در آن غربت‌ها، در میان آن تهدیدها، در آن سختىِ زندگى مادى و فشارهاى گوناگون، و همچنین در دوران محنت آن بزرگوار - یعنى بعد از رحلت پیغمبر - چه در مسجد مدینه، چه در بستر بیمارى، در همه‌ى این مراحل، این بزرگوار مشغول فعالیت است، مشغول تلاش است؛ یک حکیم مجاهد، یک عارف مجاهد."[2]

 "زندگی فاطمه زهرا سلام‌الله علیها از همه ابعاد، زندگی‌ای همراه باکار و تلاش و تکامل و تعالی روحی یک انسان است جهاد آن بزرگوار در میدان‌های مختلف، یک جهاد نمونه است. در دفاع از اسلام؛ در دفاع از امامت و ولایت؛ در حمایت از پیغمبر؛ در نگهدارىِ بزرگ‌ترین سردار اسلام، یعنی امیرالمؤمنین که شوهر او بود."[3]

 این بعد -یعنی محور سوم-از زندگی ایشان هنوز به‌درستی و آن‌گونه که هست، برای بشریت روشن و تبیین نشده است. سراسر زندگی حضرت زهرا سلام‌الله علیها، جهاد و مبارزه برای دفاع از اسلام و ولایت است. زهرا نجات‌دهنده‌ی اسلام، پس از رحلت پدر بزرگوارش است، او با سخنرانی روشنگر خود پس از سقیفه، کاری کرد که صراط مستقیم ولایت تا ابد روشن و نورانی بماند و تا همیشه‌ی تاریخ، مسیر و جهت زندگی توحیدی، روشن و پایدار باقی بماند. او نمونه‌ای از یک زن آزاده‌ی رشد یافته و متعالی انقلابی است. این نگرش اسلام به زن است، اسلام می‌خواهد زن و دختر جوان مسلمان این‌گونه باشند .

 زن مسلمان بایستی، با چشم‌باز و با کسب معرفت حقیقی، نسبت به محیط پیرامونی خود، آگاه بوده و زمانه‌ی خود را به‌خوبی بشناسد و به‌واسطه‌ی این زمان‌شناسی و خودآگاهی، و با بصیرت، وظایف عصر خود را به‌درستی تشخیص دهد و انجام آن وظایف را هدف و مقصود و آرمان خود در زندگی‌اش قرار داده و در مسیر تحقق آن اهداف و آرمان‌ها، قدم درراه جهاد فی سبیل الله بگذارد.

 با ظهور انقلاب اسلامی در جهان و ایجاد نظام جمهوری اسلامی در ایران، دریچه‌ای برای جهان بشریت رو به‌سوی جهان و تمدنی جدید، برمبنای شریعت الهی باز شد. این انقلاب، برای تحقق اهداف خود که در رأس آن برافراشتن پرچم "لااله‌الاالله " در سراسر جهان است، نیاز به انسان‌های پاکباخته‌ای دارد که به‌درستی این مقطع از زمان -که به پیچ تاریخ، تعبیر می‌شود- را شناخته و مقاصد انقلاب را درک کرده و آن مقاصد با همه‌ی وجودش یکی شده باشد. فقط این دسته از انسان‌ها هستند که می‌توانند این انقلاب را به سرمنزل مقصود خود که تأسیس تمدن نوین توحیدی است، برسانند و این مهم، حاصل نمی‌شود مگر با جهاد فی سبیل الله! یعنی همان‌طور که اسلام و خط نورانی ولایت با جهاد جانانه‌ی فاطمه زهرا ادامه پیدا کرد و مایه نجات بشریت از گمراهی و ضلالت شد امروز هم تنها و تنها جهاد در عرصه نهضت علمی و جنبش نرم‌افزاری است که می‌تواند این انقلاب را که ادامه بعثت پیامبر و غدیر ولایت است، به سرمنزل خود که ایجاد حیات طیبه توحیدی است، برساند.

1. بیانات در دیدار جمعی از زنان ۲۵/۹/۱۳۷۱

2. بیانات در دیدار مداحان ۱۳/۳/۱۳۸۹

3. بیانات در دیدار جمعی از زنان ۲۵/۹/۱۳۷۱

 آمنه شمس

 

  • نشریه آیینه روبرو

بحثی که بین متفکرین مسلمان از قدیم مطرح بوده است ودر این سالها نیز اختلافاتی وجود داشته است ان است که اساسا رسالت انبیا چیست؟آیا تشکیل حکومت نیز از وظایف انبیا است؟ویا اینکه انبیا بدون تشکیل حکومت وظیفه به سعادت رساندن بشر رادارند؟

در آیه 14 سوره شوری میفرماید:«... والذی اوحینا الیک وماوصّینا به ابراهیم وموسی وعیسی ان اقیموالدین :..وآنچه را به تو وحی کردیم وآنچه ابراهیم وموسی وعیسی را به آن توصیه نمودیم (این است )که دین را بر پادارید.»در این آیه خداوند  ضمن اینکه نام پیامبران صاحب عزم خویش را میبرد فرمان به اقامه دین داده است

پرواضح است صاحب عزم است  کسی است که شریعت الهی زمانه ی خویش را به نحو اکمل در خود پیاده نموده باشد. چرا که در آیه 17سوره لقمان، حضرت لقمان ضمن اینکه مهمترین شریعت را به فرزندش فرمان میدهد ،اورا به صبردربرابر مصائب این راه  (عمل به شریعت)توصیه میکندو صبر در این اموررا همان عزم واراده میخواند.«یابُنَیَّ اقم الصلوة وامربالمعروف وانه عن امنکر واصبِر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الاُمور.ای پسرکم نماز را به پادار وبه کار شایسته فرمان ده واز کار ناپسند نهی کن،وبر مصیبت ورنجی  که برتو وارد آمده است شکیبا باش.همانا صبر وشکیبایی برخاسته ازعزم واراده ی جدی در کارهاست.»

  • نشریه آیینه روبرو